سلام به دوستان ویدپروتکت! امروز میخواهیم در ادامه سفر ورود به دنیای خلاقیت با هم سفری داشته باشیم به یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین کتابها در زمینه پرورش ایده های نو و حل مسائل به شیوهای متفاوت: کتاب «تفکر جانبی» اثر دکتر ادوارد دوبونو. اگر همیشه به دنبال راههایی برای شکستن قالبهای فکری رایج و رسیدن به راهکارهای خلاقانه بودهاید، این خلاصه کتاب تفکر جانبی برای شما چراغ راهی خواهد بود. دوبونو، که به عنوان پدر تفکر جانبی شناخته میشود، در این اثر گرانسنگ به ما میآموزد که چگونه از بند تفکر عمودی و منطقی صرف رها شده و با گام نهادن در مسیر تفکر جانبی، به چشمههای جوشان خلاقیت دست یابیم.
خلاصه کتاب تفکر جانبی | نگاهی به محدودیتهای تفکر سنتی
قبل از اینکه به اعماق تفکر جانبی شیرجه بزنیم، بیایید کمی در مورد روش فکری غالب، یعنی «تفکر عمودی» یا «تفکر منطقی» صحبت کنیم. تفکر عمودی، همان روشی است که در مدارس و زندگی روزمره به ما آموختهاند: قدم به قدم پیش رفتن، تحلیل اطلاعات موجود، استفاده از منطق و رسیدن به یک نتیجه درست. این نوع تفکر بسیار ارزشمند و ضروری است، به خصوص در حل مسائلی که راه حل مشخصی دارند و نیاز به دقت و تجزیه و تحلیل دارند.
اما مشکل از جایی شروع میشود که با مسائل جدید، پیچیده و یا موقعیتهایی روبرو میشویم که راه حلهای سنتی و منطقی دیگر کارساز نیستند. تفکر عمودی در این مواقع ممکن است ما را در یک چارچوب محدود نگه دارد و از دیدن امکانات جدید باز دارد. این نوع تفکر به دنبال «درستترین» راه است و اغلب از مسیرهای انحرافی و ایدههای به ظاهر نامربوط دوری میکند.
ادوارد دوبونو معتقد است که برای نوآوری و خلاقیت واقعی، نیازمند نوع دیگری از تفکر هستیم که مکمل تفکر عمودی باشد: تفکر جانبی.
تفکر جانبی چیست؟ گشودن درهای جدید به روی ذهن
تفکر جانبی، برخلاف تفکر عمودی که به دنبال حفر عمیقتر یک چاله (یک ایده یا مسیر مشخص) است، به دنبال کندن چالههای متعدد در نقاط مختلف است. این نوع تفکر به دنبال «تولید» ایده های جدید و متنوع است، نه صرفاً «قضاوت» و «انتخاب» از بین ایدههای موجود. هدف تفکر جانبی، تغییر الگوهای ذهنی، شکستن مفروضات پیشین و نگاه کردن به مسائل از زوایای کاملاً جدید است.
ویژگیهای کلیدی تفکر جانبی:
- مولد بودن: تمرکز بر تولید هرچه بیشتر ایدهها، حتی اگر در ابتدا عجیب یا غیرعملی به نظر برسند.
- کاوشگر بودن: جستجو برای مسیرهای جدید و کمتر پیموده شده.
- حرکتمحور بودن: به جای اینکه یک ایده را تا انتها دنبال کند، از یک ایده به ایده دیگر میپرد تا ارتباطات جدیدی کشف کند.
- پذیرش خطا: اشتباهات و ایدههای ناموفق به عنوان بخشی طبیعی از فرآیند خلاقیت دیده میشوند و حتی میتوانند پلهای برای رسیدن به ایدههای بهتر باشند.
- عدم نیاز به ترتیب منطقی: میتوان از هر نقطه ای شروع کرد و به صورت غیرخطی پیش رفت.
- به چالش کشیدن مفروضات: هر آنچه بدیهی به نظر میرسد، زیر سوال برده میشود.
دوبونو تاکید میکند که تفکر جانبی جایگزین تفکر عمودی نیست، بلکه این دو باید در کنار هم و به صورت مکمل استفاده شوند. پس از اینکه با تفکر جانبی ایدههای متنوعی تولید کردیم، میتوانیم با استفاده از تفکر عمودی، این ایدهها را ارزیابی، پالایش و عملیاتی کنیم. در واقع، این خلاصه کتاب تفکر جانبی به شما نشان میدهد که چگونه این دو رویکرد میتوانند دست در دست هم، شما را به نوآوری برسانند.
دوبونو تاکید میکند که تفکر جانبی جایگزین تفکر عمودی نیست، بلکه این دو باید در کنار هم و به صورت مکمل استفاده شوند. پس از اینکه با تفکر جانبی ایدههای متنوعی تولید کردیم، میتوانیم با استفاده از تفکر عمودی، این ایدهها را ارزیابی، پالایش و عملیاتی کنیم. در واقع، این خلاصه کتاب تفکر جانبی به شما نشان میدهد که چگونه این دو رویکرد میتوانند دست در دست هم، شما را به نوآوری برسانند.
اصول و نگرشهای اساسی در کتاب تفکر جانبی
برای اینکه بتوانیم تفکر جانبی را به طور موثر به کار بگیریم، باید نگرشها و اصول خاصی را در خود پرورش دهیم:
- آگاهی از الگوهای ذهنی: اولین قدم، شناخت الگوهای فکری غالبی است که ما را در مسیرهای تکراری نگه میدارند. باید بپذیریم که ذهن ما تمایل به سادهسازی و استفاده از الگوهای آشنا دارد.
- به چالش کشیدن مفروضات بدیهی: بسیاری از موانع خلاقیت، مفروضاتی هستند که آنقدر برایمان عادی شدهاند که دیگر به درستی یا نادرستی آنها فکر نمیکنیم. تفکر جانبی ما را تشویق میکند تا این مفروضات را شناسایی کرده و از خود بپرسیم: «آیا حتماً باید اینطور باشد؟»
- تولید گزینههای متعدد: به جای قانع شدن به اولین راهحلی که به ذهن میرسد، باید فعالانه به دنبال گزینههای بیشتر و متفاوتتر باشیم. هرچه گزینههای بیشتری داشته باشیم، شانس رسیدن به یک راهحل نوآورانه بیشتر میشود.
- تعویق قضاوت: یکی از بزرگترین دشمنان خلاقیت، قضاوت زودهنگام است. در مرحله تولید ایده با تفکر جانبی، باید از هرگونه انتقاد یا ارزیابی ایدهها خودداری کنیم. هر ایدهای، هرچقدر هم عجیب، پتانسیل جرقه زدن ایدههای دیگر را دارد.
- استفاده از «ارزش حرکتی» ایدهها: در تفکر جانبی، یک ایده الزاماً نباید «درست» یا «منطقی» باشد تا ارزشمند تلقی شود. مهم این است که آیا این ایده میتواند ما را به سمت ایدههای جدیدتری «حرکت» دهد یا خیر. این ایدهها مانند سنگهای پرشی عمل میکنند.
تکنیکهای قدرتمند در کتاب تفکر جانبی: جعبه ابزار خلاقیت شما
ادوارد دوبونو در کتاب «تفکر جانبی» مجموعهای از تکنیکهای عملی و کاربردی را برای پرورش این نوع تفکر معرفی میکند. این تکنیکها به ما کمک میکنند تا از الگوهای فکری رایج خود فاصله بگیریم و به شیوههای جدیدی به مسائل نگاه کنیم. در ادامه به برخی از مهمترین این تکنیکها اشاره میکنیم:
-
تولید گزینههای جایگزین (Generating Alternatives):
- این تکنیک بر اهمیت جستجوی فعالانه برای راههای مختلف انجام یک کار یا دیدن یک موقعیت تاکید دارد. به جای پذیرش اولین یا آشکارترین راه حل، خود را ملزم کنید که حداقل چند گزینه دیگر پیدا کنید. از خود بپرسید: «دیگر چگونه میتوان این کار را انجام داد؟» یا «چه دیدگاههای دیگری میتواند وجود داشته باشد؟»
-
به چالش کشیدن مفروضات (Challenging Assumptions):
- همانطور که پیشتر اشاره شد، بسیاری از ایدههای ما بر اساس مفروضاتی بنا شدهاند که شاید هرگز به درستی آنها فکر نکردهایم. این تکنیک شامل شناسایی این مفروضات و سپس زیر سوال بردن آنهاست. با پرسیدن «چرا؟» و «چه میشد اگر…؟» میتوانیم این مفروضات را به چالش بکشیم. برای مثال، اگر فرض بر این است که «همه مشتریان قیمت پایینتر را ترجیح میدهند»، میتوانیم بپرسیم: «آیا واقعاً اینطور است؟ چه میشد اگر مشتریانی باشند که کیفیت یا خدمات ویژه برایشان مهمتر از قیمت باشد؟»
-
ورود تصادفی (Random Entry / Random Word):
- این یکی از جذابترین و قدرتمندترین تکنیکهای تفکر جانبی است. ایده اصلی این است که با وارد کردن یک عنصر کاملاً تصادفی و بیربط به مسئله مورد نظر، ذهن را برای ایجاد ارتباطات جدید تحریک کنیم.
- چگونه کار میکند؟ یک کلمه تصادفی (از یک فرهنگ لغت، کتاب یا تولیدکننده کلمات تصادفی) انتخاب کنید. سپس سعی کنید بین این کلمه و مسئلهای که روی آن کار میکنید، ارتباط برقرار کنید. این ارتباط ممکن است در ابتدا دور از ذهن به نظر برسد، اما اغلب به ایدهها و دیدگاههای بسیار نوآورانهای منجر میشود.
- مثال: فرض کنید میخواهید روشی برای بهبود خدمات مشتری در یک فروشگاه پیدا کنید و کلمه تصادفی شما «فیل» است. ممکن است به ایدههایی مثل «حافظه قوی در به خاطر سپردن مشتریان و نیازهایشان (مثل حافظه فیل)»، «ایجاد یک تجربه به یاد ماندنی برای مشتری (عظمت و خاص بودن فیل)» یا «قدرت و استحکام در پشتیبانی (قدرت فیل)» برسید.
-
تحریک (Provocation – PO):
- تحریک یک عملیات ذهنی است که در آن ایدهای را مطرح میکنیم که میدانیم اشتباه، غیرمنطقی یا غیرممکن است، اما از آن به عنوان یک «نقطه پرش» برای رسیدن به ایدههای جدید و عملی استفاده میکنیم. علامت “PO” (Provocative Operation) قبل از چنین ایدهای قرار میگیرد تا نشان دهد این یک گزاره تحریک آمیز است و نباید بلافاصله قضاوت یا رد شود.
انواع تحریک:
فرار (Escape): یک ویژگی یا محدودیت بدیهی در موقعیت را حذف یا نفی کنید. مثال: «PO: ماشینها چرخ ندارند.» این تحریک میتواند به ایدههایی در مورد روشهای جایگزین حمل و نقل یا حرکت منجر شود. واژگونسازی (Reversal): یک رابطه یا فرآیند را معکوس کنید. مثال: «PO: مشتری به فروشنده پول میدهد» به «PO: فروشنده به مشتری پول میدهد» تبدیل شود. این میتواند به ایدههایی مانند برنامههای وفاداری، بازپرداخت نقدی یا مدلهای کسبوکار جدید منجر شود.
اغراق (Exaggeration): یک جنبه از موقعیت را به شدت بزرگنمایی یا کوچکنمایی کنید (از نظر اندازه، تعداد، فراوانی و غیره). مثال: «PO: هر شهروند یک ماشین پلیس شخصی دارد.» یا «PO: زمان تحویل کالا فقط یک ثانیه است.»
تحریف (Distortion): روابط عادی یا توالیها را به هم بریزید. مثال: «PO: شما قبل از خرید محصول، هزینه آن را دریافت میکنید.»
خیالپردازی (Wishful Thinking): یک ایده یا راهحل فانتزی و ایدهآل را بیان کنید، حتی اگر کاملاً غیرواقعی باشد. مثال: «PO: ای کاش محصولات خودشان خودشان را به مشتری میرساندند.»
استفاده از تحریک: پس از ایجاد یک گزاره تحریک آمیز (PO)، از خود بپرسید: «چه اتفاقی میافتد اگر این درست باشد؟»، «چه مزایایی ممکن است داشته باشد؟»، «چگونه میتوانیم بخشی از این ایده را عملی کنیم؟» یا «این ایده ما را به چه فکر جدیدی میاندازد؟». هدف، «حرکت» از تحریک به سمت یک ایده مفید است.
-
تقسیمبندی یا شکستن مسئله (Fractionation / Segmentation):
- در این روش، یک مسئله یا موقعیت پیچیده به اجزای کوچکتر و قابل مدیریتتری تقسیم میشود. سپس میتوان هر جزء را به طور جداگانه بررسی کرد و برای آن راهحلهای خلاقانه یافت یا اینکه اجزا را به شیوههای جدیدی با هم ترکیب کرد. این کار کمک میکند تا از کلینگری و سردرگمی ناشی از پیچیدگی مسئله جلوگیری شود.
-
قیاس و استعاره (Analogies and Metaphors):
- پیدا کردن شباهتها بین مسئله فعلی و موقعیتها، سیستمها یا فرآیندهای دیگر (حتی از حوزههای کاملاً نامرتبط) میتواند منبع الهامبخشی برای ایدههای جدید باشد. از خود بپرسید: «این مسئله شبیه چیست؟»، «دیگران چگونه با مسائل مشابه این در حوزههای دیگر برخورد کردهاند؟»
- مثال: برای بهبود کار تیمی در یک شرکت، میتوان از عملکرد یک تیم ورزشی موفق، یک ارکستر موسیقی یا حتی یک کلونی مورچهها قیاس گرفت و از اصول آنها الهام گرفت.
-
طوفان فکری (Brainstorming) با رویکرد دوبونو:
- اگرچه طوفان فکری تکنیکی شناخته شده است، دوبونو در کتاب تفکر جانبی بر اهمیت رعایت اصول تفکر جانبی در طول جلسات طوفان فکری تاکید میکند، به خصوص اصل «تعویق قضاوت» و تمرکز بر «کمیت» ایدهها در مرحله اولیه. همچنین، استفاده از سایر تکنیکهای تفکر جانبی (مانند ورود تصادفی یا تحریک) میتواند جلسات طوفان فکری را پربارتر کند.
-
برداشت محصول یا درو کردن ایدهها (Harvesting):
- پس از به کارگیری تکنیکهای معرفی شده در کتاب تفکر جانبی و تولید انبوهی از ایدهها، مرحله «برداشت محصول» اهمیت پیدا میکند. در این مرحله، ایدههای تولید شده جمعآوری، دستهبندی و بررسی میشوند. حتی ایدههایی که در ابتدا ضعیف یا غیرعملی به نظر میرسیدند، ممکن است حاوی جوانههایی از یک راهحل خوب باشند یا بتوان آنها را با ایدههای دیگر ترکیب کرد.
دوبونو پیشنهاد میکند که برای برداشت محصول، به دنبال انواع خاصی از ایدهها باشیم:
ایدههایی که به طور مستقیم قابل استفاده هستند.
ایدههایی که نیاز به کمی تغییر یا توسعه دارند.
ایدههایی که مفاهیم یا رویکردهای کلی جدیدی را ارائه میدهند.
جوانههای ایدههایی که میتوانند در آینده پرورش داده شوند.
کاربردها و مزایای تفکر جانبی
تفکر جانبی فقط یک مفهوم نظری جذاب نیست، بلکه ابزاری قدرتمند با کاربردهای وسیع در زندگی شخصی و حرفهای است:
- حل خلاقانه مسائل: برای مسائلی که راهحلهای سنتی برای آنها کارساز نیست، تفکر جانبی میتواند مسیرهای جدیدی را باز کند.
- نوآوری و اختراع: اساس بسیاری از اختراعات و نوآوریها، نگاه متفاوت به مسائل موجود و به چالش کشیدن وضع فعلی است که در قلب تفکر جانبی قرار دارد.
- بهبود فرآیندها و محصولات: کسبوکارها میتوانند با استفاده از تفکر جانبی، فرآیندهای خود را بهینهتر کرده، محصولات جدیدی توسعه دهند یا خدمات بهتری به مشتریان ارائه دهند.
- تصمیمگیری بهتر: با تولید گزینههای بیشتر و بررسی مسئله از زوایای مختلف، میتوان تصمیمات آگاهانهتر و موثرتری گرفت.
- رشد و توسعه فردی: یادگیری و به کارگیری تفکر جانبی میتواند به ما کمک کند تا در زندگی روزمره خلاقتر، انعطافپذیرتر و بازتر به روی ایدههای جدید باشیم.
- هنر و طراحی: هنرمندان و طراحان به طور ذاتی از بسیاری از اصول تفکر جانبی استفاده میکنند، اما آشنایی نظاممند با این تکنیکها میتواند خلاقیت آنها را شکوفاتر کند.
غلبه بر موانع تفکر جانبی
با وجود مزایای فراوان، به کارگیری تفکر جانبی همیشه آسان نیست. برخی موانع رایج عبارتند از:
- ترس از اشتباه یا مضحک به نظر رسیدن: تفکر جانبی نیازمند جسارت برای مطرح کردن ایدههای غیرمتعارف است.
- عادت به تفکر عمودی و منطقی: سالها آموزش و تجربه در مسیر تفکر منطقی، تغییر رویه را دشوار میکند.
- فشار برای رسیدن سریع به نتیجه: تفکر جانبی ممکن است در ابتدا زمانبر به نظر برسد، زیرا نیازمند کاوش و تولید ایدههای متعدد است.
- محیطهای بسته و انتقادی: اگر محیط اطراف ما پذیرای ایدههای جدید و متفاوت نباشد، خلاقیت سرکوب میشود.
برای غلبه بر این موانع، نیاز به تمرین مداوم، ایجاد یک فضای امن برای ایدهپردازی (چه برای خودمان و چه در گروهها) و پرورش نگرش بازیگوشانه و کنجکاو نسبت به مسائل داریم. به یاد داشته باشید که هر مهارتی با تمرین بهبود مییابد و تفکر جانبی نیز از این قاعده مستثنی نیست.
سخن پایانی: خلاصه کتاب تفکر جانبی
در دنیایی که به سرعت در حال تغییر است و پیچیدگی مسائل روز به روز بیشتر میشود، توانایی تفکر خلاق و نوآورانه دیگر یک گزینه لوکس نیست، بلکه یک ضرورت است. کتاب «تفکر جانبی» ادوارد دوبونو، با ارائه یک چارچوب نظری منسجم و مجموعهای از ابزارهای عملی، به ما نشان میدهد که خلاقیت یک استعداد ذاتی و محدود به عدهای خاص نیست، بلکه مهارتی است که میتوان آن را آموخت و پرورش داد.